برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
حضرت امام علی النقی علیه السلام در زندگی پربرکت خویش تلاش می کردند تا از هر فرصتی، برای بیدار نمودن وجدان های خفته در جهت ترویج معارف ناب اسلامی بهره ببرند .
امام باقرعليه السلام ، علاوه بر «شاكر» و « هادي » به ويژه به «باقر» به معناي شكافنده ملقب است ، و جابرن يزيد جعفي در توضيح لقب اخير گويد : آن حضرت علم را شكافت و رموز و دقائق آن را روشن ساخت . يعقوبي نيز مي نويسد : بدان سبب باقر ناميده شد كه علم را شكافت . راغب اصفهاني هم مانند اين عبارت را گفته است .ابن منظور در مورد كلمه «باقر» مي گويد : «تبقر» ، داشتن علم و مال زياد را گويند و به محمد بن علي بن حسين بن علي عليه السلام بدان جهت باقر گفته مي شود كه آن حضرت علم را شكافت واصول آن را مشخص و طرز استنباط فروع علم از اصول آن را بيان فرمود .
السلام عليك يا محمد بن علي، ايها الامام الباقر، يابن رسول الله
يكي از علماي بزرگ سنّي به نام ابن حجر هيتمي درباره ايشان مي نويسد: «محمّد باقر به اندازه اي گنج هاي پنهان معارف و دانش ها را آشكار ساخته، حقايق احكام و حكمت ها و لطايف دانشها را بيان نموده كه جز بر عناصر بي بصيرت يا بد سيرت پوشيده نيست و از همين جاست كه وي راشكافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند.»
سالروز شهادت ابو جعفر محمد بن علي (ع) امام پنجم از ائمه اثني عشر (ع) و هفتمين معصوم از چهارده معصوم (ع)، كه در سال 114 ق. در مدينه رخ داد …
مادر او حضرت فاطمه دختر امام حسن مجتبي (ع) است كه مكني به ام عبد الله يا ام الحسن بود و با اين ترتيب آن حضرت هم از جانب مادر و هم از جانب پدر فاطمي و علوي بوده است، لقب ايشان به دليل دانش بيكران باقر يا باقر العلوم بوده است … صدوق و طوسي در امالي خود روايت كرده اند كه رسول الله (ص) آن حضرت را باقر ناميد و به جابر بن عبد الله انصاري فرمود: «اي جابر زمان يكي از اولاد مرا كه از فرزندان حسين است درك خواهي كرد، او هم نام من است و علم را با مهارت بسط ميدهد و ميشكافد، وقتي او را ديدي سلام مرا به او برسان».
مرحوم شيخ طوسي رضوان اللّه عليه در كتاب خود آورده است : اسماعيل بن ابي حمزه بطائني به نقل از پدرش حكايت نمود: روزي حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم عليه السلام سوار مَركب خود شد و به همراه عدّه اي از غلامان و يكي از اصحابش به نام سليمان بن خالد، راهي باغ خود گرديد، من نيز سوار مَركب خود شده و همراه ايشان حركت كردم . بعد از پيمودن مقداري از راه ، سليمان بن خالد اظهار داشت : فدايت شوم ، آيا امام از آنچه در شبانه روز رُخ مي دهد آگاه است ؟ حضرت فرمود: اي سليمان ! سوگند به كسي كه حضرت محمّد صلي الله عليه و آله را به نبوّت و رسالت بر انگيخت ! همانا تمام آنچه را كه در طول روز، ماه و بلكه در طول سال رُخ مي دهد، امام و حجّت خدا نسبت به آن ، آگاه و عالم مي باشد. بعد از آن افزود: آيا نمي داني كه فرشته روح در شب قدر از طرف خداوند متعال بر امام وارد مي شود و او را در جريان تمام حوادث و امور قرار مي دهد؛ و هيچ موضوعي از امام مخفي نخواهد بود؟ و در بين فرمايشات خود افزود: همين الا ن دو نفر به ما مي رسند كه اموالي را دزديده و پنهان كرده اند. ابوحمزه گويد: به خدا سوگند! طولي نكشيد كه دو نفر نمايان شدند و حضرت به يكي از غلامان خود دستور داد كه آن دو نفر سارق را نزد من بياور، هنگامي كه خدمت امام عليه السلام احضار شدند، حضرت به آن ها فرمود: شما دزد هستيد. ولي آن ها سوگند خوردند كه ما سارق نيستيم و چيزي ندزديديم . حضرت اظهار نمود: چنانچه حقيقت را نگوئيد، مي گويم كه چه اموالي از چه شخصي سرقت كرده ايد و در كجا پنهان نموده ايد. و چون آن دو نفر از بيان حقيقت امتناع ورزيدند، امام عليه السلام به سليمان فرمود: به همراه يكي از غلامان ، بالاي آن كوه كه در آن سمت قرار دارد، برو؛ در آن جا غاري است ، هر مقدار اموال و اشيائي كه داخل آن غار باشد، بياور. سليمان گويد: طبق فرمان امام محمّد باقر عليه السلام به سمت غار رفتيم و چون داخل آن شديم آنچه موجود بود برداشتيم و نزد امام عليه السلام آورديم . حضرت به ما فرمود: چنانچه تا فردا صبر نمائيد جريان عجيب تري را خواهيد ديد، كه چگونه بر افراد بي گناه ظلم مي شود. فرداي آن روز به همراه امام عليه السلام نزد والي و استاندار مدينه رفتيم ؛ لحظاتي نشستيم ، پس ناگهان شخصي كه اموالش را سرقت كرده بودند به همراه افرادي وارد شد؛ و آن مرد اظهار داشت : اين افراد اموال مرا دزديده اند. امام باقر عليه السلام فرمود: اين افراد دزد نيستند، بلكه دزد ديگرانند؛ و اموال تو را فلاني و فلاني سرقت كرده بودند و اكنون آن ها نزد من موجود مي باشند. بعد از آن حضرت دستور داد تا مقداري از آن اموال را كه مال آن شخص بود تحويلش دهند. پس از آن ، امام عليه السلام به والي مدينه فرمود: مقداري ديگر از اموال مسروقه نزد اين جانب است ، كه مربوط به فلان شخص از اهالي بربر مي باشد، هرگاه آمد مرا خبر كنيد تا اموال او را تحويلش دهم . سپس حضرت آن دو نفر سارق را معرّفي نمود و دستور داد تا دست هر دو نفر طبق حكم اسلام قطع شود.
اعتدال به معني ميانه روي و ميانه است و در مقابل، انحراف از اعتدال گرايش به فزونتر است كه افراط يا اسراف گفته ميشود و گرايش به كمتر كه تفريط خوانده ميشود.(1)
گر همي خواهي كه گيرد كار نور معتدل مي باش در خيرالامور(2)
در قرآن كريم اين اصل، وجه تمايز مسلمانان با ساير فرق و اديان و سبب برتري آنها دانسته شده است؛
«همان گونه كه قبله شما قبله اي ميانه است، شما را نيز امتي ميانه قرار داديم. (در حد اعتدال ميان افراط و تفريط.) تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر نيز بر شما گواه باشد.»(3) اعتدال همان صراط مستقيم در سوره حمد است و با مزاج انسان سازگار است.
ابي جارود گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم : اي فرزند رسول خدا! آيا شما دوستي و دلباختگي و پيروي مرا نسبت به خود مي دانيد؟ امام عليه السلام : آري . عرض كردم : من از شما پرسشي دارم كه مي خواهم به من پاسخ دهيد زيرا چشمم نابينا است و كمتر راه مي روم و هميشه نمي توانم شما را زيارت كنم . امام عليه السلام فرمود: سوال خود را بپرس . عرض كردم : مرا از ديني كه شما و خاندانتان خدا را بر اساس آن عبادت مي كنيد آگاه كن تا من هم بر اساس آن خدا را دينداري كنم . امام عليه السلام فرمود: با سخني كوتاه سوال بزرگي كردي ، به خدا سوگند همان ديني كه خود و پدرانم خداوند را به آن دينداري مي كنيم به تو مي گويم . 1 - شهادت به يگانگي خداوند و رسالت محمد صلي اللّه عليه و آله 2 - اقرار به آنچه پيامبر صلي اللّه عليه و آله از جانب خداوند آورده است . 3 - محبت به دوست ما و دشمني با دشمنان ما. 4 - پيروي از فرمان ما. 5 - انتظار قائم ما. 6 - كوشش (در انجام واجبات) و پرهيز از محرمات .
ابوبصير آن راوي حديث و از اصحاب صادقَيْن عليهماالسلام ، نابينا شده بود؛ روزي محضر مبارك مولايش امام محمّد باقر عليه السلام وارد شد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! آيا شما وارثان و جانشنان پيامبر خدا هستيد؟ حضرت در پاسخ فرمود: بلي . سؤ ال كرد: آيا پيامبر خدا صلي الله عليه و آله وارث علوم همه انبياء عظام عليهم السلام بوده است ؟ حضرت فرمود: بلي ، او در تمام علوم و فنون وارث تمامي پيامبران الهي عليهم السلام مي باشد. گفت : آيا شما اهل بيت عصمت و طهارت ، نيز در تمام علوم و فنون وارث پيامبر هستيد؟ فرمود: بلي ، ما وارث تمامي علوم و فنون او مي باشيم . سپس افزود: آيا شما توان آن را داريد كه مرده را زنده و مريض را شفا دهيد؟ و آيا از آنچه انسان ها انجام مي دهند و يا در درون خود پنهان دارند، آگاه هستيد؟ امام عليه السلام فرمود: بلي ، وليكن تمامي آنچه را كه ما انجام مي دهيم ، با إ ذن و اراده خداوند متعال است . پس از آن فرمود: اي ابوبصير! نزديك بيا، چون كنار حضرت قرار گرفت ، دست مبارك خود را بر صورت و چشم او كشيد كه تمام فضاء برايش نوراني شد و همه چيز را به خوبي مشاهده كرد. سپس فرمود: آيا اين حالت را دوست داري كه بينا باشي و در قيامت همانند ديگر افراد گرفتار حساب و بررسي اعمال گردي ؟ و يا آن كه همان حالت نابينائي را دوست داري و اين كه در قيامت بدون دردسر وارد بهشت گردي ؟ ابو بصير عرض كرد: مي خواهم همانند قبل نابينا باشم . پس امام محمّد باقر عليه السلام دستي بر چشم هاي ابوبصير كشيد و به حالت اوّل بازگشت .
كار و كوشش محمّد بن منكدر مى گويد: من گمان نمى كردم على بن الحسين عليه السلام جانشينى برتر از خود بنهد تا آنكه پسرش محمّد بن على را ديدم و خواستم او را پند دهم ولى او مرا پند داد، دوستانش گفتند: امام عليه السلام به چه چيزى تو را پند داد؟ گفت: در ساعتى بسيار گرم به بخشى از نواحى مدينه رفته بودم، حضرت امام باقر عليه السلام را ديدم كه به خاطر تنومندى بدنش به دو غلام سياه تكيه داشت، پيش خود گفتم: مردى از مردان بزرگ قريش در اين ساعت با اين حال در طلب دنياست! سوگند مى خورم كه او را قاطعانه موعظه كنم.
محمّد بن مسلم در ضمن حديثى حكايت كند:
روزى در مدينه بيمار بودم ، امام محمّد باقر عليه السلام توسّط غلامش ظرفى كه در آن شربتى مخصوص قرار داشت و در پارچه اى پيچيده بود، برايم فرستاد.
وقتى غلام آن شربت را به من داد، گفت : مولا و سرورم فرموده است : بايد براى درمان و علاج بيمارى خود، آن را بنوشى .
هنگامى كه خواستم آن را بنوشم ، متوجّه شدم كه آن شربت بسيار خوشبو و خنك است .
و چون شربت را نوشيدم ، غلام گفت : مولايم فرموده است : پس از آن كه شربت را نوشيدى ، حركت كن و نزد ما بيا.
من در فكر فرو رفتم كه چگونه به اين سرعت خوب شدم ؟!
و اين شربت چه داروئى بود؟ چون تا قبل از نوشيدن شربت قادر به حركت و ايستادن نبودم .
به هر حال حركت كردم و به حضور امام عليه السلام شرفياب شدم ؛ و دست و پيشانى مبارك آن حضرت را بوسيدم ؛ و چون گريه مى كردم حضرت فرمود: چرا گريه مى كنى ؟
عرض كردم : اى مولايم ! بر غريبى و دورى مسافت خانه ام از شما و همچنين بر ناتوانى خويش گريه مى كنم از اين كه نمى توانم مرتّب به خدمت شما برسم و كسب فيض نمايم .
حضرت فرمود: و امّا در رابطه با ناتوانى و ضعف جسمانيت ، متوجّه باش كه اولياء و دوستان ما در اين دنيا به انواع بلا و مصائب گرفتار مى شوند، و مؤ من در اين دنيا هر كجا و در هر وضعيتى كه باشد غريب خواهد بود تا آن كه به سراى باقى رحلت كند.
امّا اين كه گفتى در مسافت دورى هستى ، پس به جاى ديدار با ما، به زيارت قبر امام حسين عليه السلام برو؛ و بدان آنچه را كه در قلب خود دارى و معتقد به آن باشى با همان محشور خواهى شد.
سپس حضرت فرمود: آن شربت را چگونه يافتى ؟
عرض كردم : شهادت مى دهم بر اين كه شما اهل بيت رحمت هستيد، من قدرت و توان حركت نداشتم ؛ وليكن به محض اين كه آن شربت را نوشيدم ، ناراحتيم برطرف شد و خوب شدم .
حضرت فرمود: آن شربت دارويى بر گرفته شده از تربت قبر مطهّر امام حسين عليه السلام است ، كه اگر با اعتقاد و معرفت استفاده شود شفاء و درمان هر دردى خواهد بود.
________________________________________
بحارالا نوار: ج (98)101، ص 120، ح 9، اختصاص شيخ مفيد: ص 52.
ارسال کننده : اقای صدقی
بدون شك سخنان معصومان و ائمه اطهار عليهم السلام هماره روشنگر معناي آيات نوراني قرآن كريم بوده است. در اين سلسله مقالات برآنيم با مشعل فروزان بيانات حضرت امام باقرالعلوم عليه السلام آسمان معرفت را بشكافيم و چندگام به حقيقت نزديك شويم.
زنگار دلها
قرآن درباره مجرمان و گناهكاران جسور كه به بهانه هاي واهي از اجابت دعوت الهي سرباز مي زنند، مي فرمايد: «كلاّ بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهم ما كانُوا يكسبون»(1)
چنين نيست كه آنها گمان مي كنند، بلكه كارهايشان همچون زنگاري بر دلهايشان نشسته است. (و از درك حقيقت محروم گشته اند.)
امام باقر عليه السلام درباره اين آيه مي فرمايد:
هيچ بنده مؤمني نيست مگر آنكه در قلبش يك نقطه سفيد (و نوراني) وجود دارد، پس آنگاه كه از وي گناهي سرزند، در ميان آن نقطه سفيد، نقطه سياهي ايجاد مي گردد. پس اگر توبه كند، آن سياهي رخت بر مي بندد؛ و اگر در گناهان غوطه ور گردد، بر سياهي افزوده مي شود تا آنكه تمام سفيدي را مي پوشاند. وقتي سفيدي پوشانده شد، دارنده چنين دلي ديگر هرگز روي سعادت را نخواهد ديد و اين است معناي سخن خداوند كه مي فرمايد:«كلاّ بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون»(2)
فروش دين به دنيا
در موارد متعددي از قرآن به آياتي برمي خوريم كه يهود را به پيروي از قرآن فرا مي خواند، در يكي از اين آيات مي خوانيم: «به آنچه نازل كرده ام (قرآن) ايمان آوريد كه تأييد و تصديق كننده كتابي است كه شما با آن سروكار داريد (توارت) و نخستين كافر به آن نباشيد و آيات مرا به بهاي ناچيزي نفروشيد و تنها در برابر من تقوا پيشه سازيد.»(3)
امام باقر عليه السلام در مورد شأن نزول آيه فوق مي فرمايد:
براي حُيّي بن اخطب و كعب بن اشرف و گروهي ديگر از عالمان يهود، هر ساله مجلس ميهماني بسيار مجللي از طرف يهوديان ترتيب داده مي شد. اين افراد راضي نبودند، با تصديق و تأييد قرآن، آن منافع را از دست بدهند. به همين جهت تورات را تحريف كرده، آياتي از آن را، كه در زمينه اوصاف پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بود، به بهاي ناچيز (مجالس و يا پولهايي كه به جيب آنها سرازير مي شد) فروختند.(4)
درس عبرت از انسانهاي مسخ شده
همان طور كه مي دانيم روحيه سركشي و نافرماني از دستورهاي الهي و علاقه شديد به مال دنيا از ويژگيهاي يهود بود و آياتي از قرآن بدانها اشاره كرده است، ماهيگيري در شنبه يكي از مظاهر اين علاقه است:
خداوند به يهود فرمان داده بود روز «شنبه» را تعطيل كنند؛ اما گروهي از آنها كه كنار دريا مي زيستند و مشمول حكم الهي بودند، دلشان نمي آمد آن روز از ماهيهاي فراوان و چشمگير بگذرند. اتفاقاً روزهاي شنبه ماهيهاي بيشتري مي آمد. آنها با ترفند و حيله گري روز شنبه نيز ماهيگيري مي كردند تا آن كه عذاب خدا آنها را فرا گرفت. در همين زمينه در قرآن چنين مي خوانيم: قطعاً حال كساني (يهودياني) كه در روز شنبه نافرماني كردند، دانستيد. (و نيز به عذاب ما آگاه شديد كه) به آنها گفتيم: همچون بوزينگان طرد شده در آييد و آنها چنين شدند.(5)
در آيه بعد از آن مي فرمايد: ما اين جريان را مجازات و درس عبرتي براي پيش روي آن واقعه (مابين يديها) و پشت آن (ماخلفها) قرار داديم.(6)
امام باقر عليه السلام در توضيح مابين يديها و ماخلفها مي فرمايد: (مقصود از «مابين يديها»، نسل آن زمان و مراد از «ماخلفها» ما مسلمانان هستيم. يعني اين درس عبرت مخصوص بني اسرائيل نبود و همه انسانها را شامل مي شود.»(7)
محرم اسرار، خدا يا دشمنان خدا
در مرحله عمل روشن مي شود هر فرد چه كاره است و تنها ادعاي ايمان كافي نيست. آيا مي توان باور كرد: كسي ايمان به خدا داشته باشد اما با دشمنان خدا دست دوستي دهد و آنها را محرم اسرار خويش سازد؟ در قرآن مي خوانيم: آيا گمان كرده ايد به خود واگذار مي شويد و خداوند كساني را كه جهاد كرده و غير از خدا و فرستاده او و مؤمنان محرم اسراري نگرفته اند، معلوم نمي دارد؟ و خداوند بدانچه انجام مي دهيد آگاه است.(8)
امام باقر عليه السلام درباره آيه فوق فرمود:
جز خدا محرم اسراري نگيريد كه در اين صورت مؤمن نخواهيد بود. هماناهر سبب و نسب (قرابت) و محرم اسرار گرفتن و بدعت و شبهه اي بريده خواهد شد مگر آن چيزي كه قرآن آن را اثبات كرده است. (يعني تقوا)(9)
گمان مى نماييد آيا شما بگرديد بى آزمايش رها؟ نكرده خدا تا به امروز فاش مقام شما را به سعى و تلاش ؛ كدامينتان هست مومن درست كه از غير يزدان خود دست شست نگيرد دگر دوست غير از خدا بجز مومنان و بجز مصطفى به هركارتان هست يزدان خبير بود آگه از رازهاى ضمير نور نبوت و ولايت
در قرآن مي خوانيم: او خدايي است كه خورشيد را مايه روشنايي و ماه را نوربخش قرار داد؛ هوالذي جعل الشمس ضياء والقمر نوراً.(11)
امام باقر عليه السلام درباره آيه فوق چنين مي فرمايد:
خداوند زمين را به نور محمد صلي الله عليه و آله روشن ساخت، همان گونه كه با نور خورشيد آن را روشن گرداند. به همين جهت، محمد صلي الله عليه و آله را به خورشيد و وصي اش علي عليه السلام را به ماه تشبيه كرده است.(12)
________________________________________
1- مطفّفين، آيه 14.
2- اصول كافي، ج 2، باب الذنوب، ح 20.
3- بقره، آيه 41.
4- مجمع البيان، ذيل آيه 41 سوره بقره.
5- بقره، آيه 65.
6- بقره، آيه 66.
7- مجمع البيان، ذيل آيه 66 سوره بقره.
8- توبه، آيه 16.
9- اصول كافي، ج 1، ص 59.
10- مجد
11- يونس، آيه 5.
12- نورالثقلين، ج 1،ص 36.
اشاره
ترديدى نيست كه بزرگترين رسالت مرجعيت دينى در عصر غيبت ولى عصر عليهالسلام استخراج احكام شرعى از ادله و منابع دينى و قرار دادن آن در اختيار مسلمانان مىباشد؛ اما در اينجا اين پرسش به ذهن خطور مىكند كه نخستين بار، اين تلاش علمى - به معناى مصطلح و امروزى آن - توسط چه كسى انجام شد؟ و در واقع چه كسى باب اجتهاد را گشود و با تمسك به اصول، آن را تبيين نمود و آيا در زمان باز بودن باب علم و حضور معصوم نيز اجتهاد صورت مىگرفته است يا خير؟ اين نوشتار كوشيده است تا اين پرسش را در چند بخش پاسخ دهد.
الف. پايه گذارى علم اصول
آن گونه كه از تاريخچه تأسيس علم اصول برمى آيد، تأسيس اين علم و گردآورى قواعد آن در زمان امام باقر عليهالسلام صورت گرفته است. اگر چه اميرالمؤمنين عليهالسلام برخى از قواعد اجتهاد را بيان كرده بودند، اما دوران امامت امام باقر عليهالسلام نقطه عطفى براى استفاده دانشمندان راستين اسلامى از محضر معادن علم الهى و چشمه هاى جوشان دانش و بينش وحيانى بود تا در اين عرصه به كسب دانش و معرفت بپردازند. پيش از دوران امامت امام باقر عليهالسلام اوضاع خفقان بار جامعه هرگز به پيشوايان معصوم عليهمالسلام اجازه نمىداد كه با آسودگى خاطر به پرورش استعدادهاى نهفته در جامعه اسلامى بپردازند.
تزلزل در حكومت اموى در دوران امام باقر عليهالسلام و ناتوانى حاكمان در پياده كردن سياستهاى تجربه شده بنى اميه مبنى بر اعمال فشار بر شيعيان، موجب ايجاد بستر مناسب فرهنگى در اين عصر گرديد. اتخاذ سياستهاى دوگانه و كشمكشهاى تمام نشدنى بر سر قدرت توسط حاكمان از يك سو، و ژرف نگرى امام باقر عليهالسلام از سوى ديگر، زمينه رشد و تعالى و بارورسازى ارزشها را در بين مسلمانان پايه ريزى كرد و تلاشهاى بى پايان امام در اين راستا، تشنگان زلال معرفت و انديشه را بر آن داشت كه با جارى كوثر امام باقر عليهالسلام ، همراه شوند و هر چه بيشتر در معرض تعاليم انسان ساز آن امام همام قرار گيرند. اين روند رشد، آن گونه در دانشمندان مختلف علوم دينى در زمينههاى تفسير، حديث، كلام، فقه، اصول و... نهادينه شد كه امروز كمتر كتابى از متون دينى اسلامى، خالى از كلمات تابناك آن حضرت مىباشد.
از جمله تلاشهاى گسترده امام در اين عرصه تبيين شيوههاى صحيح استنباط حكم شرعى از منابع دينى بود كه بيش از پيش به اعتلا و توانمندى فقه شيعه غنا بخشيد. امام باقر عليهالسلام شخصا بر اين امر مبادرت ورزيد و با تدوين قواعد علم اصول و آموزش آن به شاگردان مكتب خويش، گام مهم و كارسازى در پيش برد اهداف بلند اجتهاد برداشت؛ به گونهاى كه امروز شيعه مىتواند با سربلندى اذعان دارد كه ميراث دار دانش پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و جانشينان او عليهمالسلام در بهرهگيرى از منابع دينى در قالب اجتهاد و استنباط حكم شرعى مىباشد.
مرحوم صدر در اين باره مىنويسد:
«به واقع، اولين كسى كه دروازه علم اصول [و اجتهاد در احكام] را گشود و به تبيين و ترفيع قواعد آن پرداخت، امام ابوجعفر محمد بن على الباقر عليهالسلام و پس از او، فرزند برومندش، ابوعبداللّه الصادق عليهالسلام است. اين دو بزرگوار با آموزش قواعد آن به بسيارى از شاگردان خود، و آنان نيز با جمع آورى و نگاشتن آن مسائل و قواعد، گام بزرگى در فقه و اصول شيعه برداشتند.(1)
علامه سيد محسن امين مىنويسد: «مسلما بيشترين قواعد اصولى كه از امامان معصوم عليهمالسلام روايت شده، از امام باقر عليهالسلام تا امام حسن عسكرى عليهالسلام مىباشد. سيوطى در [كتاب خود] «اوائل» بر اين باور است كه نخستين كسى كه علم اصول را تصنيف كرد، امام شافعى بوده است. در پاسخ او مىگوييم: نخستين كسى كه پيش از شافعى علم اصول را گشود و مسائل آن را بيان كرد، امام محمد بن على الباقر عليهالسلام و فرزند [بزرگوار[ ايشان جعفر الصادق عليهالسلام است كه براى اصحاب خويش مسائل مهم آن را تبيين نمودند... اولين كسى كه در علم اصول سخن رانده و هشت قاعده در زمينه علوم قرآنى را بازگو كرده، حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام است؛ همو بود كه بيان كرد در قرآن ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، و عام و خاص وجود دارد. به گونهاى كه اين قاعدهها بيشتر مباحث اصولى فقه را در بر دارد؛ اما امام باقر عليهالسلام و امام صادق عليهالسلام پس از اميرالمؤمنين عليهالسلام نخستين كسانى هستند كه پيش از امام شافعى، مبانى گسترده علم اصول را تبيين نمودند و مسائل آن را براى [شاگردان و] ياران خود بيان فرمودند».(2)
ب. تبيين شيوه هاى صحيح اجتهاد
امام باقر عليهالسلام به عنوان مبتكر و تدوين كننده علم اصول، در جايگاه برترين مرجع دينى شيعه در روزگار خويش، بر خود لازم مىدانست با تبيين شيوههاى صحيح اجتهاد، به نهادينه ساختن فرهنگ اجتهاد بين دانشمندان علوم اسلامى مبادرت ورزد.
از اين رو، به آموزش اصحاب و شاگردان خود در راستاى اجتهاد با بهرهگيرى از شيوههاى صحيح اقدام نمود كه در كتابهاى اصولى، نمونه هاى فراوانى از آن به چشم مىخورد؛ به مواردى در اين زمينه توجه كنيد:
1. زراره مىگويد: از امام باقر عليهالسلام پرسيدم: شما در مسح پا و سر، مسح تمام سر و پا را لازم نمىدانيد، بلكه مسح مقدارى از آن را كافى مىدانيد؛ آيا ممكن است بيان كنيد كه اين حكم را چگونه و از كجا بيان مىفرماييد؟ امام با تبسمى پاسخ دادند: اين همان مطلبى است كه پيامبر صلى الله عليه وآله نيز بدان تصريح دارد و در قرآن نيز آمده است؛ به درستى كه خداوند مىفرمايد:«فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ»(3)؛ «پس صورتهايتان را بشوييد». از اين جمله، فهميده مىشود كه شستن صورت واجب است. پس خداوند شستن دستها را عطف بر صورت نمود و فرمود:«وَاَيْدِيَكُمْ اِلَى الْمَرافِقِ»؛ «و دستانتان را تا آرنج بشوييد». بنابراين، خداوند شستن دو دست تا آرنج را به صورت متصل [و معطوف] بيان نمود. پس دانستيم كه شستن تمام دست تا آرنج لازم است. پس خداوند اين دو كلام [موردنظر و جمله بعد] را جدا مىكند و جمله [بعد]، از ماقبل [خود[ جدا مىشود و با فعل جديدى آغاز مىگردد كه:«وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُم»؛ «و سرهايتان را مسح كنيد». پس مىفهميم هنگامى كه فرمود: بِرُؤُوسِكُم، مقدارى از مسح سر كافى است و [اين مطلب[ از مكان باء فهميده مىشود [كه مراد مسح برخى از سر است؛ چرا كه نفرموده وَاْمسَحُوا رُؤُسَكم و آن را مانند فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُم وَاَيْديكُم بدون باء نياورده است و در واقع، امام باء را باء تبعيضيه گرفته اند]. پس خداوند، رجلين را به رأس وصل [و عطف[ نموده است؛ همان گونه كه يدين را به وجه وصل [و عطف [نموده. و هنگامى كه فرمود: «واَرْجُلَكُم الى الْكَعْبَيْنِ»؛ از اينكه رجلين را به رأس وصل كرده، مىفهميم كه مسح بر برخى از قسمتهاى پا نيز كافى است. [اين همان چيزى است كه] رسول خدا صلىاللهعليهوآله آن را براى مردم تفسير كرده بودند، اما مردم سخن او را تباه ساختند.(4)
به خوبى آشكار است كه امام با تأسى به دو نكته ادبى در تفسير آيه شريفه (اول: عدم انشاء امر جديد براى شستن دستها و عطف ايديكم به وجوهكم با يك صيغه امر فاغْسِلوا و دوم: تبعيضيه گرفتن باء جارّه در برؤسكم و عطف ارجلكم به آن) سعى در بازگو كردن چگونگى برداشت اين حكم از آيه دارند. البته امام مىتوانستند بدون اين كار، حكم شرعى را براى مخاطب روشن سازند، اما آشكار است كه ايشان در آموزش شيوه هاى اجتهاد به فرد پرسش كننده تلاش كرده اند.
2. در روايتى ديگر، زراره و محمد بن مسلم مىگويند: از امام باقر عليهالسلام پرسيديم: نظر شما در مورد نماز مسافر چيست؟ امام فرمود: خداوند بلندمرتبه مىفرمايد:«وَاِذا ضَرَبْتُمْ فِى الاَْرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ اَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلوةِ»؛(5)
«هنگامى كه سفر مىكنيد، گناهى بر شما نيست كه نماز خود را كوتاه كنيد.» پس تقصير در سفر واجب شده است، همانند وجوب تمام خواندن آن در «حَضَر».
به امام عرض كرديم: خداوند فقط فرموده بر شما «جناحى» نيست و نفرموده «افعلوا» [كه ظهور در وجوب داشته باشد]، پس چگونه [از اين آيه فهميده مىشود كه] واجب گردانيده است؟ امام فرمود: آيا خداوند بلند مرتبه در [مورد] صفا و مروه نفرموده است:«فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما»؛(6) «كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مىدهند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند». آيا نمىبينيد طواف آن دو واجب شده است؟ چون خداوند در كتاب خود آورده و پيامبر او صلىاللهعليهوآله نيز بدان عمل كرده است. تقصير در سفر نيز همين گونه است كه پيامبر صلى الله عليه وآله بدان عمل كرده است و پروردگار تعالى نيز آن را در كتابش آورده است.(7)
امام خمينى رحمهالله درباره دلايل وجود اجتهاد در عصر معصومان عليهمالسلام مىنويسند: «از جمله آن دلايل، رواياتى است كه به چگونگى حكم شرعى از كتاب خدا اشاره مىكند و به عنوان نمونه، مىتوان به روايت زراره اشاره نمود كه چگونگى آموزش به زراره در راستاى استنباط حكم شرعى از قرآن را بيان مىكند.»(8)
ج. دستور به فتوا دادن
گام مهم ديگرى كه امام باقر عليهالسلام در راستاى تحكيم بنيادهاى اجتهاد برداشتند، اين بود كه به شاگردان برجسته خود كه از آشنايى كامل به اصول و مبادى فقه و اجتهاد در آن برخوردار بودند، دستور به فتوا دادن فرمودند تا بدين وسيله، راه اجتهاد در فقه، هر چه بيشتر براى شيعه هموار گردد و از سويى، بسترى مناسب براى مرجعيت ياران فقيه خود و نيز رجوع مردم كه گاه دست رسى به امام ندارند، فراهم شود. از جمله افرادى كه مستقيما از سوى امام باقر عليهالسلام بر فتوا دادن براى مردم مأموريت يافت، «ابان بن تغلب» مىباشد. امام باقر عليهالسلام آشكارا به او فرمود: «در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا صادر كن. همانا كه من دوست دارم بين شيعيانم مانند تو ببينم.»(9)
از آنجا كه ابان بن تغلب از شاگردان خاص و برجسته امام در زمينه مسائل فقهى بوده است و نيز دستور مستقيم از سوى امام مبنى بر فتوا دادن داشته، مىتوان نتيجه گرفت كه اجتهاد در آن دوره (حضورامام) نيز جريان داشته است.
د. مبارزه با شيوه هاى نادرست اجتهاد
در دوران امام باقر عليهالسلام برخى از عناصر فرصت طلب زمينه را براى آشفته سازى فرهنگ دينى مهيا ديدند و با اغراض و انگيزههاى گوناگون، سعى در سودجويى به قيمت خدشه دار نمودن تعاليم اسلامى داشتند. تلاش مهم امام باقر عليهالسلام در اين زمينه، در دو جنبه شكل گرفت: ابتدا به اصحاب و ياران نزديك خود، خطر آسيب پذيرى اجتهاد به واسطه شيوه هاى نادرست را گوشزد نمودند و آنان را از خطر افتادن در دام آن دور داشتند و در گام ديگر، خود به مبارزه با اين شيوه هاى نادرست پرداختند.
برخى از اين شيوهها كه از سوى عناصر فرصت طلب سامان دهى و گاه از سوى حاكميت جامعه نيز حمايت و تقويت مىشد در قالب عناوينى چون «قياس»، «استحسان»، «اجتهاد در مقابل نص» و برخى گونههاى «اجماع» جلوه گر شد.(10)
امام باقر عليه السلام در صف اول مبارزه، همواره اطرافيان خود را از افتادن در دام اين گونه شيوهها، برحذر مىداشتند و آنان را حتى از مراوده با افرادى كه در اين عرصه گام مىزنند و آن را دست مايه رسيدن به احكام شرعى مىدانند، دور مىداشتند. امام در گفتارى به زراره چنين ياد آور شدند: «اى زراره! بر تو باد از كسانى كه در دين قياس مىكنند، دورى گزينى؛ زيرا آنان از قلمرو تكليف خود، پا فراتر نهاده و آنچه را بايد مىآموختند، واپس نهاده اند. و به آنچه از آنان خواسته نشده، روى آورده و خود را به سختى انداختهاند. روايات و احاديث را بنابر ذوق خود معنى كرده (استحسان) و بر خدا نيز دروغ بستهاند (اجتهاد در برابر نص) و در نظر من به سان كسانى هستند كه در مقابل شان، آنان را صدا مىزنى، اما نمىشنوند و سرگردان در دين هستند.»(11)
و نيز مىفرمود: «سنت [و احكام شرعى [قياس بردار نيست. چگونه مىتوان در سنت قياس كرد، در حالى كه زن حائض [پس از دوران حيض[ مىبايست روزه خود را قضا كند، ولى قضاى نماز بر او واجب نيست!(12)
آن حضرت فتوا دادن براى مردم را كه برخاسته از عدم آگاهى و هدايت الهى باشد، به شدت مردود شمرده، مىفرمودند: «هر كس براى مردم، بدون علم و هدايت الهى فتوا بدهد، فرشتگان رحمت و عذاب او را نفرين مىكنند و گناه آنان كه نظر خطاى او را به كار بندند، بر عهده اوست.»(13)
امام در راستاى اين موضوع و جهت جلوگيرى از خطر ابتلاء بدان، راهكارهاى مثبت و كارسازى را ارائه فرمودند كه يكى از اين راهكارها «توقف در شبهات» بود. از آنجايى كه افراد گاه به طور ناخواسته گرفتار اين دام مىشدند، آن حضرت بهترين راه را احتياط در مسائل پيچيده، و واگذارى آن به اهلش اعلام نمودند.(14)
در همين راستا، «ابوحمزه ثمالى» روايت مىكند كه؛ روزى در مسجد الرسول صلىاللهعليهوآله نشسته بودم كه مردى داخل شد و سلام كرد و به من گفت: كيستى اى بنده خدا؟ گفتم: مردى از اهل كوفه، چه مىخواهى؟ گفت: آيا اباجعفر محمد بن على عليهالسلام را مىشناسى؟ گفتم: آرى، با او چه كار دارى؟ گفت: چهل پرسش و شبهه آماده كردهام و مىخواهم از او پاسخش را دريافت كنم تا آنچه را حق است، بدان حكم كنم و آنچه را باطل است، فرو گذارم. به او گفتم: آيا حق و باطل را به روشنى مىشناسى؟ گفت: بله! گفتم: تو كه حق و باطل را مىشناسى، ديگر چه حاجتى به او [امام باقر عليهالسلام ] دارى؟ گفت: شما كوفيان بى صبر و كم طاقت هستيد.
هنوز صحبتم تمام نشده بود كه ابوجعفر عليهالسلام وارد مسجد شد، در حالى كه جماعتى از اهل خراسان و ديگر بلاد او را همراهى مىكردند و از او پرسش هايى راجع به حج مىپرسيدند. رفت تا در جايگاه خود بنشيند. مرد دانشمند نيز نزديك او نشست. من نيز در محلى نشستم كه صدايشان را بشنوم. چند تن از دانشمندان نيز حضور داشتند.
وقتى امام پرسش هاى آنان را پاسخ داد، متوجه مرد شد و پرسيد: كيستى؟ گفت: من قتادة بن دِعامه بصرى هستم. امام پرسيد: آيا همان فقيه اهل بصره نيستى؟ گفت: آرى! ابوجعفر عليهالسلام فرمود: واى بر تو اى قتاده! به درستى كه خداوند بلندمرتبه و بزرگ دسته اى از آفريدگان خود را آفريد و آنان را حجت بر ديگر آفريدگان قرار داد. آنان «اوتاد» روى زمين هستند كه براى پروردگارشان ثابت قدم اند و برگزيدگان علم الهى مىباشند كه خدا آنان را پيش از آفريدن انسانها برگزيد و در سايه سار عرش خود جاى داد. قتاده مدتى طولانى سكوت كرد و سر فرو افكند. سپس گفت:
پروردگار تو را آرامش بخشد! به خدا قسم كه من پيش روى بسيارى از دانشمندان نشستهام و حتى ابن عباس را هم درك كردهام، ولى هرگز اين گونه كه در محضر شما مضطرب و پريشانم، نزد هيچ كدام آنها نبودهام.
اباجعفر عليهالسلام فرمود: واى بر تو! خيال مىكنى كجا هستى و پيش روى چه كسى نشستهاى؟ تو در مقابل كسى نشستهاى كه خداوند در مورد آنان فرموده:«فى بيُوتٍ أذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ ويُذكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَالاَْصالِ رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارةٌ وَلابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَاِقامِ الصَّلوةِ وَايتاءِ الزَّكوةِ(15)». قتاده گفت: به خدا سوگند! راست گفتى، فدايت شوم! آن خانهها از سنگ و گل نيست [و همان است كه خود فرموديد]. اكنون بفرماييد حكم پنير چيست؟ امام باقر عليهالسلام لبخندى زد و فرمود: سؤالت فقط همين بود؟ پاسخ داد: همه را اكنون فراموش كردهام. امام فرمود: اشكالى ندارد.(16)
جايگاه خردورزى دينى از نگاه امام باقر عليه السلام
امام باقر عليه السلام جايگاه ويژهاى براى فقه و تعميق در آن و به اصطلاح تفقه در دين قائل بودند و فقيه در دين را شخصيتى ممتاز و برجسته معرفى مىكردند و مىفرمودند: «مُتَفَقِّهٌ فِى الدّينِ اَشَدُّ عَلَى الشَّيْطانِ مِنْ عِبادَةِ أَلْفَ عابِدٍ؛(17) وجود يك فقيه در دين براى شيطان از عبادت هزار عابد سختتر است.»
ايشان ضمن تشويق و ترغيب ديگران به تفقه در دين مىفرمودند: «تفَقّهُوا فِى الْحَلالِ وَالْحَرامِ وَ اِلاّ فَاَنْتُمْ اَعْرابٌ؛(18) در حلال و حرام تفقه كنيد تا از «اعراب» [باديه نشين] نباشيد.»
همچنان كه خداوند متعال درباره نادانى و جهل اعراب باديه نشينى كه به سختى اسلام را مىپذيرفتند، فرمود: «اَلاَْعْرابُ اَشَدُّ كُفْرا ونِفاقا»؛(19) «اعراب [باديه نشين] كفر و دورويى شان بيشتر است.»اگر چه روايت فوق به طور مستقيم دلالت بر اجتهاد ندارد، اما مىتوان گفت كه به گونهاى تلويحى به ترغيب و تشويق مردم نسبت به آن مىپردازد. از اين رو، امام باقر عليهالسلام نسبتا در اين زمينه به اصحاب و نزديكان خود سخت گير به نظر مىرسيدند و گاه با تهديد زمينه هاى تحريك آنان را براى دنبال كردن اين سنت فراهم مى آوردند و مىفرمودند: «اگر جوانى از جوانان شيعه را نزد من آورند كه دنبال تفقه در دين نباشد، او را تنبيه خواهم كرد.»(20) كه از اين مطلب به خوبى حساسيت و اهميت موضوع فهميده مىشود.
ابوالفضل هادى منش
________________________________________
1.همان.
2.اعيان الشيعة، سيد محسن امين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى تا، ج1، ص137.
3.مائده/6.
4.وسائل الشيعة، محمد بن الحسن الحرّ العاملى، بيروت، داراحياء التراث العربى، چاپ پنجم، 1403 ق، ج1، ص290.
5.نساء/ 101.
6.بقره/ 158.
7.بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، تهران، دارالكتب الاسلامية، چاپ اول، 1362 ش، ج2، ص276.
8.الرسائل، روح اللّه خمينى، قم، اسماعيليان، 1385 ق، ج2، ص128.
9.قاموس الرجال، شيخ محمد التسترى، قم، مؤسسة النشر الاسلامىّ التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، چاپ دوم، 1410 ق، ج1، ص97.
10. به ياد داشته باشيم كه اهل سنت هر گونه اجماع را معتبر مىدانند كه همه آنها در فقه شيعه معتبر نيست و فقط اجماعى كه كاشف از قول معصوم باشد، در مواردى حجّيّت دارد. ر.ك: اجتهاد و تقليد، محمد دشتى، قم، نشر مؤسسه تحقيقاتى اميرالمؤمنين عليهالسلام ، چاپ اول، 1374 ش، ص119.
11. وسائل الشيعه، ج18، ص39.
12. بحارالانوار، ج2، ص308، عَن ابى جعفر عليهالسلام قال: «اِنَّ السُّنَّةَ لاتُقاسُ، وكَيْفَ تُقاسُ السُّنَّةُ وَالْحائِضُ تَقْضِى الصِّيامَ وَلاتَقْضِى الصَّلاةَ.»
13. بحارالانوار، ج2، ص118. عن ابى جعفر عليهالسلام قال: «مَنْ أفْتَى النّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاهُدىً مِنَ اللّهِ لَعَنَتْهُ مَلائِكةُ الرَّحْمَةِ وَمَلائِكَةُ الْعَذابِ، وَلَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْياهُ.»
14.به عنوان نمونه ر.ك: بحارالانوار، ج2، ص307.
15. نور/36 و 37: «در خانه هايى كه خداوند رخصت داده كه [قدر و منزلت آنها] رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آن [خانه ها] هر بامداد و شامگاه او را نيايش كنند، مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمىدارد.»
16.أنوار البهية فى تواريخ الحجج الالهية، شيخ عباس قمى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، 1418 ق، ص136؛ بحارالانوار، ج46، ص358.
17. بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد صلىاللهعليهوآله ، ابوجعفر بن الحسين بن فرّوخ صفّار القمى، قم، منشورات مكتبة آية اللّه العظمى المرعشى النجفى، 1404ق، ص7.
18.بحارالانوار، ج1، ص214.
19.توبه/98.
20. بحارالانوار، ج1، ص214
امام باقر علیه السلام برای الگوسازی از جامعه ایده آل و دستیابی به مدینه فاضله شاخصه ها و ویژگی های ممتازی را معرفی کرده اند. تأسی و تمسک به این دستورالعملهای حیات بخش می تواند اسوه ای از سبک زندگی اسلامی باشد.
امام باقر(ع) در قالب سفارشهایی به یکی از یاران خویش معیار زندگی برتر و مورد تأیید اهل بیت (ع) را ارائه نموده اند. جابر بن یزید جعفى (ره) می گوید: امام محمد باقر(ع) به من فرمود: اى جابر آیا براى تشیّع همین بس است که کسى ادعا کند محبت ما اهلبیت را؟! سوگند به خدا که شیعیان ما نیستند مگر افرادى که تقواى خدا پیشه کنند و اطاعت او را برند. شیعیان ما شناخته نمى شوند مگر به تواضع و خشوع دل، و نگاهدارى امانت، به زیاد یاد خدا کردن، به زیاد روزه گرفتن، نماز خواندن، احسان به پدر و مادر، مراعات فقراى همسایگان، از حال آنها با خبر بودن، از حال مسکینان و قرض داران و یتیمان با اطلاع بودن، و به آنها رسیدگى کردن، و در گفتار از راستى تجاوز نکردن، و تلاوت قرآن کردن و زبان را از گفتوگوى با مردم مگر چیزهایى که راجع به خیر آنها است بازداشتن و افراد امین و مورد اعتماد اقوام خود بودن در همه چیزها.(1)
امام باقر (ع) در توصیه ای حکیمانه برای حسابرسی در احوال فردی انسانها می فرماید: اگر خواستى بدانى که در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه ، به درون خود دقّت کن اگر اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصیت و گناه ناخوشایندى ، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد؛ و خداوند تو را دوست مى دارد. ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت ناخوشایند باشى و به اهل معصیت عشق و علاقه ورزیدى ، پس خیر و خوبى در تو نباشد؛ و خداوند تو را دشمن دارد و هر انسانى با هر کسى که به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مى گردد.(2)
و در جایی دیگر می فرمایند: اى جابر روزىِ اندک را از سوى خدا براى خویشتن بسیار بدان که از عهده شکرش باید به درآیى و طاعت افزون خود را براى خود اندک انگار تا بدین وسیله نفس را خوار دارى و خود را سزاوار گذشت گردانى.
هیچ ثروتى همانند بىنیازى دل و هیچ شناختى همچون خودشناسى نیست و هیچ نعمتى مانند عافیت و هیچ عافیتى مثل یار شدن توفیق نیست و هیچ شرفى همسنگ بلند همتى نیست و هیچ زهدى همگون با کوته آرزویى نیست و هیچ عدالتى همانند انصاف و هیچ ستمى همچون موافقت با هوا و هوس و هیچ اطاعتى به مانند انجام فرایض نیست و هیچ مصیبتى همچون بىخردى و هیچ گناهى همانند کوچک شمردن گناهت و خشنودى از حالتى که در آن هستی، نیست و هیچ فضیلتى همچون جهاد و هیچ جهادى همانند جهاد با هوا و هوس و هیچ نیرویى همچون نیروى جلوگیری از خشم نیست و هیچ ذلّتى همچون ذلّت آز نیست و مبادا با وجود فرصت، بهرهورى را از دست دهى که این عرصهاى است که به اهل خود زیان مىرساند.(3)
امام باقر علیه السلام در مورد صفات شیعیان واقعی می فرمایند: ای گروه پیروان ما! وصیتهای ما را بشنوید و فهم کنید و پیمان ما را با دوستانمان بشناسید. در گفتارتان صادق باشید، بخاطر ایمانی که دارید، به دوستان و دشمنانتان نیکی کنید، با اموالتان به دیگران مواسات و برادری کنید، با دلهایتان به مردم محبت کنید، به فقیرانتان از نظر مالی رسیدگی کنید، در کارهایتان، همدل و هماهنگ باشید، در هیچ کار خیانتآمیز و نیرنگ بر ضد کسی وارد نشوید، پس از یقین شک نکنید و بعد از اقدام، از روی ترس عقب ننشینید، هرگز به دوستان و هوادارنتان پشت نکنید. هرگز مودت و محبت خود را نسبت به بیگانه از خودتان و اجانب قرار ندهید، کارتان جز برای خدا و تصمیم و عملتان جز برای پیامبرتان نباشد، از خدا یاری بطلبید و شکیبا باشید و مقاوم، خداوند، زمین خویش را به هر که بخواهد به میراث مینهد، و سرانجام، از آن پرواپیشگان است...» سپس میافزاید: از شیعیان، کسی دوست خدا و رسول است که وقتی سخن میگوید، راست بگوید، هرگاه و عده میدهد، وفا کند، آنگاه که امانتی بپذیرد (و امین شمرده شود) ادا کند، هرگاه که حق واجب را از او بخواهند، بپردازد، وقتی به حق فرمان میدهد، خودش هم عمل کند، شیعیان ما آنانند که علمشان بیش از شنواییشان نمیشود، شیعیان ما آنانند که عیب جویان ما را نمیستایند، با دشمنان ما پیوند برقرار نمیکنند و با خائنان به ما، نشست و برخاست نمیکنند...
... شما مواظب باشید که خصومت نکنید و کاری را پیش از وقتش انجام ندهید که خونتان ریخته شود و مایه سرزنش و عبرت آیندگان قرار گیرید.(4)
و نیز می فرمایند: دوستان و شیعیان ما در گذشته، بهترین افراد زمانه بودند، اگر در مسجد محلهای، امام جماعتی بود، از آنان بود، اگر در قبلهای مؤذنی وجود داشت، از آنان بود، اگر امانت داری در میان مردم بود، امین مردم از شیعیان بود، اگر دانشمندی در میان جامعه بود که مردم به خاطر دین و مصالح کارهایشان سراغ او میرفتند، شیعه بود.
امام باقر (ع) همچنین به شیعیان سفارش می کنند که ثروتمندان و توانگرانشان به دیدار و عیادت تهیدستان بروند، تندرستانشان بیمارانشان را عیادت کنند، زندگانشان، در تشییع مردگان حاضر شوند، در خانهها، به دیدار همدیگر بروند، چرا که این دیدارها و رفت و آمدهای خانگی، سبب احیاء امر ما میشود و می فرمایند: خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده میکند و به بهترین آن عمل مینماید.
امام باقر(ع) می فرمایند: هرگز به «ولایت» ما نخواهند رسید، جز با ورع و کوشش، حسرتبارترین حالت در قیامت، از آن کسی است که کارهای نیک را برای مردم توصیف کند، ولی خودش، مخالف آن رفتار کند.(6)
پانوشتها:
1. اصول کافى جلد 3 صفحه 118
2. اصول کافى : ج 2، ص 103، ح 11، وسائل الشّیعة : ج 16، ص 183، ح 1
3. سید محمد تقی مدرسی ؛ زندگانی امام محمدباقر علیه السلام
4. حیات الامام الباقر(ع) ص 249 (به نقل از عیون اخبار الرضا)
5. همان، به نقل از دعائم الاسلام
6. حیاة الامام الباقر(ع)، باقر شریف الفرشی، ص 253
أبان بن تغلب و همچنین ابوبصیر - كه هر دو از راویان حدیث و از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بوده اند - حكایت كنند: طاووس یمانى با بعضى از دوستان خود مشغول طواف كعبه الهى بود، ناگهان متوجّه شد كه جلوتر از او نوجوانى خوش سیما نیز مشغول طواف كعبه الهى مى باشد، و چون در چهره نورانیش خوب دقیق شد، او را شناخت ، كه آن نوجوان حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم علیه السلام است .
هنگامى كه حضرت طواف خود را به پایان رساند و دو ركعت نماز طواف به جاى آورد، در گوشه اى از صحن مطهّر نشست و مردم یك به یك مى آمدند و سؤ الات خود را در حضور آن حضرت مطرح مى كردند و جواب مى گرفتند و مى رفتند.
آن گاه طاووس یمانى به دوستان خود گفت : ما نزد این دانشمند برویم و از او سؤالى كنیم ، شاید جواب آن را نداند.
سپس طاووس یمانى به همراه دوستانش خدمت حضرت رسیدند و سلام كردند.
بعد از آن طاووس گفت : اى ابوجعفر! آیا مى دانى چه زمانى یك سوّم جمعیّت روى زمین هلاك و كشته شد؟
امام محمّد باقر علیه السلام فرمود: اى ابو عبدالرّحمن ! یك سوّم نبود؛ بلكه یك چهارم جمعیّت هلاك و نابود گردید.
طاووس گفت : صحیح مى فرمائى ، حقّ با شما است ، اكنون بفرما كه چگونه چنان شد؟
حضرت فرمود: این جریان ، آن زمانى اتّفاق افتاد كه تنها جمعیّت روى زمین حضرت آدم ، حواء، قابیل و هابیل بودند؛ و قابیل برادر خود را كشت ، در حالى كه هابیل در آن زمان یك چهارم جمعیّت را تشكیل مى داد.
طاووس گفت : كدام یك از هابیل و قابیل پدر تمام مردم بود؟
حضرت فرمود: هیچ كدام ؛ بلكه بعد از حضرت آدم علیه السلام ، شیث پدر آدمیان بود.
طاووس پرسید: چرا حضرت آدم علیه السلام را آدم نامیدند؟
فرمود: چون سرشت و خمیرمایه او را از خاك روى زمین برگرفتند.
پرسید: چرا همسر حضرت آدم را حوّاء گفته اند؟
فرمود: چون او از دنده آدم علیه السلام آفریده شد.
پرسید: چرا شیطان را ابلیس نامیده اند؟
فرمود: چون او از رحمت خداوند محروم و ناامید گشت .
پرسید: چرا جنّ را به این نام گفته اند؟
فرمود: چون كه آنها مى توانند از دید انسانها مخفى و نامرئى گردند.
پرسید: اوّلین كسى كه حیله بكار برد و دروغ گفت چه كسى بود؟
فرمود: شیطان بود، كه به خداوند عزّ و جلّ گفت : من از آدم بهتر و برترم ؛ چون كه مرا از آتش و او را از گِل آفریدى .
پرسید: آن گروهى كه شهادت به حقّ دادند؛ ولى دروغ مى گفتند، چه كسانى بودند؟
فرمود: منافقین بودند، كه در ظاهر شهادت به رسالت و نبوّت رسول خدا صلى الله علیه و آله دادند؛ ولى در باطن دروغ مى گفتند، چون عقیده و ایمان به خداوند نداشتند.
پرسید: آن رسولى را كه خداوند براى هدایت انسان فرستاد؛ ولى خودش از جنّ و انسان نبود، كه بود؟
فرمود: كلاغى بود، كه براى تعلیم قابیل آمد تا او را هدایت كند كه چگونه جسد برادرش هابیل را دفن نماید.
پرسید: آن كه قوم و تبار خود را راهنمائى و انذار كرد، و از زمره جنّ و إ نس نبود، كه بود؟
فرمود: مورچه اى بود كه در مقابل لشكر عظیم حضرت سلیمان علیه السلام ، به هم نوعان خود گفت : درون لانه هایتان بروید تا توسّط لشكر سلیمان لگدمال نگردید.
طاووس یمانى گفت : آن چه حیوانى بود، كه به دروغ مورد تهمت قرار گرفت ؟
فرمود: گرگ بود، كه برادران حضرت یوسف علیه السلام آن را متّهم به قتل برادر خویش كردند.
طاووس در آخرین سؤال خود از امام امام محمّد باقر صلى الله علیه و آله ، پرسید: آن چیست كه كم و زیاد مى گردد؛ و آن دیگرى چیست كه زیاد مى شود ولى كم نمى گردد؛ و آن چست كه كم مى شود ولى زیاد نمى گردد؟
حضرت باقرالعلوم علیه السلام همچنین در او جواب فرمود: آن كه كم و زیاد مى شود، ماه است ؛ و آن كه زیاد مى شود ولى كم نمى گردد، آب دریا است ؛ و آن كه كم مى شود ولى زیاد نمى گردد، عمر انسان است .*
------------------------------------------------------------
*احتجاج مرحوم طبرسى : ج 2، ص 180، ح 206، و ص 186، ح 210، بحارالا نوار: ج 46، ص 351، ح 4.
داستان طولانى بود كه در صفحات مختلف با عباراتى متفاوت نقل شده است كه خلاصه اى از آن ترجمه شد.
منبع:
چهل داستان و چهل حدیث از امام محمد باقر (ع )، عبداللّه صالحى
این آگاهی ها و اطلاع رسانی آن ستارگان هدایت موجب شده است که اهل ایمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدی علیهالسلام بیش از پیش امیدوار و دلبسته آن عصر گشته، نسل های بعدی را نیز با این فرهنگ مأنوس کنند.
دلدادگان فرهنگ انتظار با همه مشکلات و گرفتاری هایی که دشمنان برایشان فراهم می آورند، هرگز امید به رسیدن آن روز دیدنی و لذتبخش را از دست نمیدهند، بلکه شوق و عشقشان بیشتر میشود و زیر لب زمزمه میکنند:
چه خوش باشد که بعد از انتظاری به امیدی رسد امیدواری
سخن از خصوصیات انقلاب جهانی آن یار سفر کرده، زمانی شیرین تر میشود که امامان معصوم علیهمالسلام ویژگیها و نشانه های عصر ظهور حضرت قائم آل محمد صلی الله علیه وآله را برایمان توصیف کنند و بذر امید و آرزوی استقرار دولت کریمه امام زمان علیهالسلام را در دلهای به انتظار نشسته مان شکوفا گردانند تا رایحه دل انگیز دوران ظهور در روح و جسم انسان هایِ خسته از ظلم و ناعدالتی و فتنه و فساد، حیاتی تازه ببخشد.
اگر آن نائب رحمان ز درم بازآید *** عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
دارم امید خدایا که کنی تأخیری *** در اجل تا به سرم تاج سرم بازآید
گر نثار قدم مهدی هادی نکنم *** گوهر جان به چه کار دگرم بازآید
آنکه فرق سر من خاک کف پای وی است *** پادشاهی کنم ار او به سرم بازآید
کوس نو دولتی از بام سعادت بزنم *** گر ببینم که شه دین ز درم بازآید
میروم در طلبش کوی به کو دشت به دشت *** شخصم ار باز نیاید خبرم بازآید
«فیض» نومید مشو در غم هجران و منال *** شاید ار بشنود آه سحرم، بازآید